داستان آناهیتا

بلاگ برای نوقلمان و نویسندگان. نقد انواع داستان.انتشار داستان های اعضا.نقد فیلم از نگاه داستان. آموزش نویسندگی

داستان آناهیتا

بلاگ برای نوقلمان و نویسندگان. نقد انواع داستان.انتشار داستان های اعضا.نقد فیلم از نگاه داستان. آموزش نویسندگی

مشخصات بلاگ
داستان آناهیتا

این بلاگ برای نوقلمان نویسندگی تشکیل شده.
نقد انواع داستان های ایرانی و خارجی
انتشار داستان نوقلمان
نقد فیلم از نگاه داستان
انتشار اشعار اعضا و دلنوشته های اعضا

شخصیت شناسی:جفری دامر {هیولای میلواکی}

جمعه, ۲۶ خرداد ۱۴۰۲، ۱۲:۵۳ ب.ظ

{شخصیت شناسی:جفری دامر}

 

شخصیت شناسی یک بخش جدید از وبلاگم هستش که در اینجا سعی می کنیم شخصیت ها و انسان های جالب و متفاوت و معروف جهان و باهم بررسی کنیم. 

برای شخصیت اول من جفری دامر ملقب به هیولای میلواکی یا ادم خوار میلواکی و انتخاب کردم که یکی از ترسناک ترین قاتل های سریالی امریکا هستش و در اواخر دهه 80 و اوایل 90 در امریکا فعالیت می کرده.

در ابتدا ضروری می دانم که توضیح بدم چرا یک قاتل سریالی برای شخصیت شناسی انتخاب کردم ؟ زیرا که قاتلان سریالی بسیار افرادی عجیب با افکاری غیر قابل پیشبینی هستند و مراتبی دارن و یکی از عجیب ترین هایشان جفری دامر هستش. این جور افراد مثل جفری یا حتی قاتلان دیگر مانند تد باندی و سان آو سم و رادنی آلکالا و چندین نفر دیگر در درجات بالایی از قاتل های سریالی قرار می گیرند که افرادی بسیار باهوش هستند اما این هوش و ضریب هوشی سرشار در مسیری اشتباه به کار گرفته می شود و طبق یک مقاله غیر رسمی که هیچ جا نه تائید و نه رد شده اینجور افراد دارای ژن روانی هستند و این ژن بسیار به ژن افراد نابغه نزدیکی می کند و بسیار شباهت دارند. و شاید به همین دلیل است که افراد نابغه و باهوش مانند نیکولا تسلا بسیار عجیب هستن و در مواقعی آن هارا روانی و سایکوپت خطاب می کنند.

{منابع من برای نوشتن این متن:ویدئو یوتیوب از کانال مریجین ریپورت/سریال جفری دامر هیولای میلواکی/ یک سری از سایت ها مانند ویکی پدیا}

در ابتدا به بیان یک زندگینامه اجمالی ولی کامل از جفری می پردازیم:

جفری دامر{به انگیلیسی:jeffrey dahmer} متولد 21 می 1960 در شهر میلواکی واقع در ایالت ویسکانسن ملقب به آدم خوار یا هیولای میلواکی است.جف بچه اول خانواده است و یک برادر کوچک تر دارد. مادر{joyce dahmer}جف مربی هست و پدر{lionel dahmer} جف یک شیمی دان هست و در ادامه مطلب متوجه تاثیر این شغل پدر در شکلگیری شخصیت جفری می شویم. 

 

 

به قول پدر جفری زمانی که جف بدنیا اومد تا چند ماه اول زندگی براشون بسیار لذت بخش و امیدوارکننده بوده و همه چی براشون احساس تازگی و نو بودن داشت. در توصیف جفری باباش میگه که جفری بسیار بچه ی پر انرژی و شادی بوده و در بچگی بسیار اجتماعی بوده و دوست داشته که با همسالان خودش ارتباط برقرار کنه و همینطور به قول باباش جفری از همان بچگیش بسیار کنجکاو بوده و دوست داشته به همه چی دست بزنه تا بتونه جنس و حالتشون و با دستای خودش احساس کنه.

 

در مورد کودکی جفری دو داستان متفاوت وجود داره: 1. برخی از منابع بر این باور هستند که جفری در کودکی نور چشمی خانواده بوده و بسیار بهش توجه میشده و دوسش داشتن. 2. برخی منابع دیگر بر این باور هستند که جفری اینقدر در بچگی بهش بی توجهی شده که باعث بوجود آمدن یک اختلال با نام {attachment disorder} در جفری شده. 

{اختلال وابستگی واکنشی و به لاتین attachment disorder}

من در مورد این اختلال جستجویی در اینترنت کردم که خلاصش و اینجا براتون شرح می دهم:این اختلال که در فارسی با نام وابستگی واکنشی شناخته میشود اختلالی نادر حاصل از دوران کودکی هستش که تا آخر زندگی فرد موندگار هستش. این اختلال از شکست ایجاد وابستگی های عادی با سرپرست های اصلی در دوران کودکی بوجود می آید. این شکست ها معمولا از تجربه های شدید از غفلت.سواستفاده.جدایی ناگهانی از سرپرست در بین 6 ماهگی تا 3 سالگی.تغیر مداوم سرپرست یا عدم واکنش سرپرست به تلاش های کودک برای برقراری ارتباط نشات می گیرد. 

بچه هایی که این اختلال و دارن 2 دسته می شوند: 1. reactive attachment disorder و 2.disinhibited social engagement disorder 

بچه های دسته اول: به دلیل تجربیات بدی که در کودکی داشتن بسیار کم با بقیه افراد ارتباط برقرار می کنند. و بچه های دسته دوم: بچه هایی هستن که بقیه مردم فکر می کنن بسیار خوش رفتارن بسیار مهربون هستند و با همه غریبه ها رابطه خیلی خوبی دارند. این بچه ها هیچ گونه دیواری و محدودیتی برای خودشون ندارن. 

بر می گردیم به جفری. ما در مورد جفری این را می دانیم که جفری در کودکی به درستی نمی تونسته با بقیه ارتباط برقرار کنه. جف در توصیف مادرش می گفت: مادر من بسیار خشک و طماع بود و همیشه دنبال توجه بود بخصوص توجه پدرم. 

زمانی که جف وارد دبستان می شود. حال مادرش بسیار بدتر شده بود و همیشه در رخت خواب بوده و توجه 24 ساعته می خواسته. مادر جفری مالیخولیا.افرسدگی. استرس و افکار خودکشی داشته. ویک بار سعی کرده با مصرف دارو خودکشی کنه اما ناموفق بوده و طبق دیده های من از سریال جفری دامر که ممکن قسمت هایی ازش غیر واقعی بوده باشه این خودکشی مادر جفری در سال 1966 اتفاق میوفته که وقتی جف داشته از مدرسه بر میگشته صدای گریه ی برادر کوچپیک خودش و میشنوه و وقتی وارد اتاق مادرش میشه می بینه که بدن مادرش بر روی تخت افتاده و آمبولانس خبر می کنه. پدر جف در این مواقع در دانشگاه شیمی می خوند و بیشتر اوقات خونه نبود و یا دانشگاه بود و یا کتابخونه و اگر خونه بود داشت درس می خوند یا به زنش توجه می کرد. به قول خود جفری سال های اولیه زندگیش بسیار بد می گذره و به بنیان خانواده شک داشته که آیا مادر و پدرش باهم می مونن یا نه. 

در اینجا شاید براتون سوال پیش اومده باشه که در آخر جفری در کودکی بسیار اجتماعی و شاد بوده یا نه یک بچه ای بوده که نمی تونست با بقیه ارتباط برقرار کنه؟ در حقیقت هر دوی اینا به نوعی درسته. جفری تا 4 سالگی کاملا یک بچه شاد و معمولی توصیف شدهو کودکی که علایق بچگونه داشت شاد و اجتماعی بوده و با هم سن و سال های خودش ارتباط برقرار می کرده. تا اینکه در سن 4 سالگی عمل فتق انجام می دهد. بعد این عمل جفری کاملا تغیر می کنه. بسیار آروم و گوشه گیر میشه. دیگه دوست نداشته با کسی بازی کنه یا وقت بگذرونه. و این مورد در علم پزشکی ثابت شده که هر چه قدر فرد پیر یا جوون تر باشه ممکن هستش که عمل جراحی که روش انجام میشه بر روی عملکرد مغز فرد تاثیر بزاره و دچار اختلالش کنه و این چیزی هست که تا آخر عمر روی فرد می مونه و می تونه روی اعمال و تصمیم گیری های فرد در آینده تاثیر بزاره.

زمانی که جفری ابتدایی بوده یک بچه آروم و بی دردسر بوده تا حدی که معلم کلاس اول جف این مورد و در کارنامه جفری ذکر می کنه که جف یک بچه کم حرف و گوشه گیر هستش. معلم کلاس اول جفری در کارنامه جفری ذکر می کنه که این بچه طرد شده و به این بچه بی توجهی شده و این بچه ترس از طرد شدن داره اما هیچ گونه اقدامی در خصوص این حرف معلم جفری انجام نمیشود و صرفا در کارنامه ذکر میشه.

جفری در مدرسه موفق میشه که دوست پیدا کنه ولی دوست های جفری متوجه میشوند که جفری یک سری علایق عجیب و خارج از عرف داره. یکی از این علاقه های عجیب جفری لاشه حیون ها بوده. این علاقه جفری از 4 سالگی او شکل می گیره. پدر جفری تعریف می کند که یه روز از زیر خونه استخوان و لاشه چند حیوان را که اونجا مرده بودن و می کشه بیرون و یه ظرف آهنی کنارش بوده و این استخوان هارو دونه دونه پرت می کرده تو این ظرف و صدا می داده و جفری هم از این صدا خوشش میومده و بعد این ماجرا کلی با اون استخوان ها بازی کرده. 

در اکتبر سال 1966 خانواده دامر نقل مکان می کنن به شهر دیتون دراوهایو (ohio). در همان سال پدر جف مدرک phd خودش و در شیمی می گیره و در اوهایو به عنوان شیمی دان تحلیلی مشغول به کار می شود. 

در سال 1968 دوباره از شهر دیتون به شهر بث در ایالت اوهایو نقل مکان می کنن و این سومین خونه جف در 2 سال اخیر هستش. در اطراف این خونه نزدیک به دو هکتار پوشش جنگلی وجود داشته و یک انباری کوچک چوبی که دورتر از خونه قرار داشته و بیشتر به اون پوشش جنگلی نزدیک بوده تا خونه.

 

پدر جفری از همان ابتدا متوجه می شود که جف خیلی گوشه گیر و خجالتی است. اصلا اجتماعی نیست و نمی تونه به خوبی با دیگران ارتباط بگیره. پدر جف همیشه سعی داشته جفری را از این لاک و حبابی که برای خودش ساخته و با کسی ارتباط نمی گیره بیرون بکشه. برای همین برای جفری 7 ساله یه سگ می خره به اسم فریسکی. 

 

پدر جفری ذکر می کنه که جف در کنار آشنایان خودشون و همچنین پسر همسایه و حیون خونگیش بسیار راحت و آروم بوده و یه بچه معمولی و بی دردسر بوده. ولی وقتی غریبه ای و می دیده باز همان اجتماعی نبودن و کمبود عزت نفس به سراغ جفری می اومده که این پدرش و خیلی نگران می کرده.

دسامبر سال 1968 پسر دوم خانواده دامر به دنیا اومد و پدر و مادر جفری برای اینکه به جف اعتماد به نفس بدن اجازه دادن که اسم برادرش و خودش انتخاب کنه و جف اسم دیوید و برای برادرش انتخاب کرد.

 

 

 

  • reyhaneh nakhaei

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی