داستان آناهیتا

بلاگ برای نوقلمان و نویسندگان. نقد انواع داستان.انتشار داستان های اعضا.نقد فیلم از نگاه داستان. آموزش نویسندگی

داستان آناهیتا

بلاگ برای نوقلمان و نویسندگان. نقد انواع داستان.انتشار داستان های اعضا.نقد فیلم از نگاه داستان. آموزش نویسندگی

مشخصات بلاگ
داستان آناهیتا

این بلاگ برای نوقلمان نویسندگی تشکیل شده.
نقد انواع داستان های ایرانی و خارجی
انتشار داستان نوقلمان
نقد فیلم از نگاه داستان
انتشار اشعار اعضا و دلنوشته های اعضا

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گندم» ثبت شده است

درود بر تمام دوستان و فرهیختگان عزیز. امیدوارم روز خوبی را تا به الان طی کرده باشید. در این دفتر به یکی از دنیاهای ذهن من وارد می شوید و امیدوارم سفر خوبی را در ذهن داشته باشید.                      در یکی از روز ها وقتی من در حال سخن گفتن با یکی از دوستانم بودم. اون فرد بسیار ناراحت بود و من آن لحظه فی البداهه یک شعر گفتم و تا حال دوستم را خوب کنم:تبسم بر لبانت را نقاشی/زیرا که از تبسم گندم می روید/ و گندم روی تو لطافت می دهد جان من را   من به طور کلی شعر هایم را به صورت فل بداهه می گویم و بعد در فرصت مناسبی روی شعر هایم فکر می کنم و درون مایه درونی آن هارا بیرون می آورم  و برای خودم توصیف می کنم. و از این به بعد صد در صد یکی از بخش های این وبلاگ را برای خود می گیرد. و همینطور همین الان یک موضوع جدید به موضوعات اضافه کردم به اسم توصیف شعر که می توانید این مطالب را در آن ها دنبال کنید.                                        بر می گردیم به شعر. وقتی بعد یک مدت به این شعر بر گشتم و یک چیزی توجه من را جلب کرد و من را به سوی این فراخواند که بیشتر در موردش فکر کنم و تامل کنم. بعد اینکه این شعر را خوانم متوجه شدم چرا من باید بگویم که گندم روی تو لطافت می دهد جان من را ؟ گندم چه رابطه ای با لطافت در ذهن من داشته که این شعر را در وصفش گفتم؟                                                                          من همیشه برای گندم احترام خیلی زیادی قائل بودم و هستم. زیرا که اهورامزدا خدای پارسیان برای اولین بار گندم را برای اغذیه آدمییان آفرید.و اینکه در طبقه هفتم افلاک اهورامزدا به همراه دست راستش ایزد بانو آناهیتا از ازل زمانی که دست به آفرینش انسان زدن برای راحتی انسان برایش از آب و خاک و هوا و آتش آفریده هایی را بر روی زمین فرستادند. زمانی که اهورامزدا موجودی را یا چیزی را خلق می کرد برایش خلیفتی در طبقه ششم می آفرید که از طبقه ششم آسمان مواظب آفریده در زمین باشند. این را در نظر داشته باشید که طبقه ششم افلاک متعلق به ایزد های اصلی است که در آینده در موردشان توضیح خواهم داد. زمانی که اهورامزدا انسان را آفرید برای خوراک انسان تصمیم گرفته گندم را آفرینش کند. زمانی که گندم آفریده شد نوبت به ایزد و خلیفه گندم در طبقه ی ششم رسید. اهورامزدا به ایزد رزق و روزی که ایزدی اصلی بود و بسیار ایزد بزرگی بود و از پاکی مثالش زده می شد و جنس مذکر بود دستور داد تا با ایزد لطافت ازدواج کند تا خلیفت گندم بر این دنیا پا بگذارد. بزارید در مورد ایزد لطافت با شما بگویم. ایزد لطافت ایزدی اصلی نبود بلکه ایزدی فرعی بود. در طبقه چهارم افلاک می زیست و طبقه چهارم محل ایزد های بسیار فرعی با خوی اهریمنی بود. شاید از خود بپرسید که چرا ایزد لطافت باید خویی اهریمنی داشته باشد؟                                       در یکی از روز ها یکی از ایزد های اهریمنی که در دنیای ابلیس می زیست و ایزدی اصلی بود به صورت ایزدی پاک و بی آلایش در آمد و وارد هفت افلاک شد و راهش را به طبقه 5 باز کرد اما راهش به طبقه 6 باز نشد زیرا که نگهبانان افلاک ششم دارای روحی اهورایی بودن و با نام نگهبانان اهورایی یاد میشدند و بعضی به آن ها دیو های پاک هم می گفتند زیرا که بسیار خشمگین بودند و در کار خود به جدیت رفتار می کردند. نگهبانان طبقه ششم به این شکل بودن و نگهبانان طبقه هفتم که جایگاه اهورامزدا و آناهیتا بود از این دیو های پاک بدتر بودند. و بعدا درباره ی آن ها خواهم گفت. القصه که این ایزد اصلی که از قضا ایزد کمال بود اما با خویی اهریمنی وارد طبقه پنجم شد و ایزد فرعی مهربانی را فریب داد و سعی کرد اورا شیفته خود کند و موفق هم شد. نتیجه این ارتباط ایزدی با خویی دو گانه به نام لطافت شد که کمال ایزد اهریمنی را دارا بود و مهربانی ماهینه را هم دارا بود {ماهینه اسم ایزد مهربانی است} وقتی این اتفاق افتاد و به گوش اهورامزدا و ابلیس رسید. ابلیس سریعا دستور داد تا لطافت را نام بنت العزازیل بگذارند و پیش ابلیس بیاورند. {بنت العزازیل به معنای دختر شیطان است} اما اهورامزدا این اجازه را نداد و نوزاد تازه به دنیا اومده در آغوش کشید و نامش را میترا گذاشت و به سیمرغ سپرد تا در قله قاف بزرگ کند و پرورش دهد. نام ایزد لطافت میترا است. میترا بسیار مهربان است همانند مادرش ماهینه.اما کمالش از حد خود پرستی وارد می شود همانند پدرش. {سرگذشت ماهینه بعد از به دنیا آمدن میترا را در زمانی دیگر خواهم گفت}                                                                    میترا در سن 1000 سالگی که سن کمال ایزدان است به دستور اهورامزدا به افلاک باز گشت و اهورامزدا نزد خود اون را خواند تا با اون دیداری داشته باشد. زمانی که پس از هزار سال اهورامزدا میترا را مشاهده کرد از زیبایی او در حیرت ماند. و گفت: روزی باشد نوزادی از تو دنیا آید که بشر را سیر کند. این را گفت و دستور داد تا میترا در طبقه چهارم افلاک اقامت گزیند.                                                   این را در نظر داشته باشید که تمام ایزدان به چشم خوبی به میترا نگاه نمی کردن جز آناهیتا که پاکی کامل بود. زمانی که اهورامزدا دستور ازدواج ایزد رزق و روزی را با میترای باکره داد تمام ایزدان به سوی اهورامزدا آمدند و اعتراض کردن. اما اهورامزدا سخنی نگفت. ابلیس وقت این قضیه را شنید گفت: {بنت العزازیل با ایزد اصلی ازدواج می کند؟ جشن و سروری بر پا کنید} ابلیس را مشتبه شد که میترا همانند مادرش ماهینه خویی شیطانی  داشت. بعد از به دنیا آمدن ایزد گندم با نام گینو آراسته شد زیرا که در تپه گینو متولد شد. بعد از به دنیا آمدن گینو ایزد گندم. زمانی که اهورامزدا پاکی گینو را دید جایگاه میترا به طبقه ششم آورد و یک مسکن به میترا و ایزد رزق و روزی بخشید. اما گینو در نزد آن ها نبود.........

بقیه داستان را به امید اهورامزدا در آینده خواهم گذاشت.                   {توجه داشته باشید که تمام این قصه از ذهن من بیرون آمده و هیچگونه ارتباطی نمی تواند با واقعیت داشته باشد. صرفا داستانی تخیلی است} با تشکر ارادتمند شما ریحانه نخعی

  • reyhaneh nakhaei