شروع می شود این دفتر با نام اهورامزدا. بعد از زمانی طولانی دوباره به یادداشت های شبانه رو آوردم البته با محتوایی تازه و نو. یک مدتی است به سمت کتاب تاریخ هنر جهان رفتم و تصمیم به خواندنش گرفتم. محتوایی به زبان ساده دارد که لذت خواندنش را هر کسی می تواند بچشد. تمام مطالب را طوری بیان که بسیار واضح و روشن هستند. پیشنهاد می کنم اگر به تاریخ و هنر علاقه دارید این کتاب را از دست ندهید.
این کتاب دارای بخش های مختلفی هست که فعلا صفحات 1 تا 9 را مورد بررسی قرار می دهیم. اولی بخش از این کتاب درباره ی هنر و هنرمندان است. این بخش به ما توضیح می دهد که هیچ چیزی به نام هنر مطلق وجود ندارد. حالا یعنی چی ؟ ما می دانیم که از اول وجودیت انسان های هنر وجود داشته. زمانی که شاید انسانی فقط با گل بر روی دیواره غار ها تصویر حیوانات را به صورت بسیار ساده رسم می کرد. و الان می بینیم که هنرمندان در حال طراحی پوستر های تبلیغاتی هستن. این بازه زمانی دگرگونی های زیادی در هنر رخ داده ولی ما به تمام آثار افراد هنر می گوییم. به گونه ای نیست که ما فقط به نقاشی ها هنر بگوییم یا فقط به ظورف سفالی هنر بگوییم و یا بهتر بگم چیزی به عنوان هنر مطلق وجود ندارد. ما تمام آثار دوره ی مصر باستان و تمام نقاشی دیواری های حیرت انگیز آن هارا و تمام ظروف سفالی به جا مانده از دقیانوس را هنر می گویم بی هیچ قید و شرط. تصور کنید شما پیش یک زرگر یا طلا ساز بروید. و یک اثر فاخر از ایشان ببینید اگر به آن فرد بگویید که اثر شما بسیار زیبا است اما هنر نیست... صد در صد بسیار ناراحت می شود.
دومین چیزی که می خواهیم در این دفتر بهش بپردازیم. در مورد دلایل دوست داشتن یک اثر هنری سخن بگوییم. ما برای دوست داشتن یک هنر دلایل زیادی داریم. ممکن است یه نقاشی را دوست داشته باشیم به این دلیل که مارا یاد یک خاطره خوش از زندگیمان می اندازه یا یک نقاشی را دوست داریم زیرا حس خوبی به ما می دهد. این مورد ها هیچ ایرادی ندارد زیرا باعث دوست داشتن یک اثر می شود. اما زمانی ایراد ایجاد می شود که دلیل هایی غم انگیز برای شما که شخصی هستند برای شما نوعی پیش داوری را در ذهنتان ایجاد بکنند. به طوری که شما حس بدی در مورد یک نقاشی پیدا کنید و بگویید این نقاشی اثر خوبی نیست و هرگاه دلیل را از شما بپرسند شما می گویید به خاطر یک خاطره و اتفاق غم انگیز در زندگی ام. اینجا هست که متوجه می شویم برای دوست نداشتن یک اثر محققا دلایل نادرستی وجود دارد.
موضوع سومی که می خواهیم در موردش در این دفتر سخن بگوییم دلایل نقاشان در نقاشی کشیدن است. مطلقا ما همگی بسیار دنبال خواسته هامون هستیم و دوست داریم به آن ها برسیم و در فطرت آدمی هست که به دنبال زیبایی ها است و کمال را دوست دارد. همین باعث می شود که نقاشان به چیز هایی که بسیار وابستگی دارند نقاشیشان می کنند یا علاقه دارد که خواسته هایشان را درون نقاشی ها مشاهده کننده. به عنوان مثال در نقاشی شب پر ستاره اثر ون گوگ:
این نقاشی توسط نقاش معروف ونسان ون گوگ در سال 1889 خلق شده. این نقاشی نه تنها یک شاهکار است بلکه می توان اون را به عنوان یک نماد نو گرای اروپا تلقی کرد. ون گوگ زمانی که در تیمارستان بتسری بود این نقاشی را خلق کرد. نظریات زیادی در مورد این نقاشی وجود دارد. این نقاشی دم دمای صبح کشیده شده است و زمانی که ون گوگ از پنجره تیمارستان به بیرون نگاه می کند این اثر را با رنگ روغن خلق می کند. نظر من بر این منوال است که ون گوگ چیزی را که می خواستد روئیت کند در بیرون از پنجره تیمارستان کشیده است. این نقاشی ذهنیت ون گوگ را در مورد شهر و مناظر شهر به تصویر می کشد. این نظر من زمانی برای من قوتی تازه گرفت که نقاشی شب پر ستاره بر فراز رن را دیدم. متوجه شدم که به احتمال زیاد ون گوگ ذهنیتی در مورد شهرش دارد که دوست دارد شهرش را آنگونه تجسم کند و همین باعث به کشیدن این نقاشی ها شده. نقاشی دوم که می خوایم مورد بررسی قرارش بدهیم در این موضوع از دفتر نقاشی پرتره پسر نقاشی است از پیتر پل روبنس. پیتر پل روبنس در شهر وستفالی در آلمان زاده شد اما بیشتر دوران کارش را در شهر آنتورپ به سر می برد. اگر بخواهیم بگوییم که روبنس بیشتر به چه موضوع هایی علاقه نشان می داد و تصمیم به کشیدنشان می کشید می توانیم بگوییم: پرتره ها و صحنه های جنگی-مذهبی مورد توجه روبنس بود. امروز می خواهیم نقاشی پرتره پسر نقاش را بررسی کنیم:
اول اینکه بگم ببخشید عکس یکم غیر عادیه چون مجبور شدم خودم عکس بگیرم از کتاب و من معمولا کتاب هارو پر از یادداشت های کوتاه و بلند می کنم. دلیل رونس برای کشیدن این نقاشی می تواند تحسین پسرش باشد. روبنس پسرش را بسیار دوست دارد و زیبایی اورا تحسین می کند و همین باعث شده که بخواهد این زیبایی را به همگان نشان دهد. چهره ای زیبا و دوست داشتنیه پسر روبنس هر لحظه من را بیشتر جذب می کند. و یک چیز دیگر که من را به خود جذب کرد استفاده از دو رنگ قرمز و مشکی بود. زیرا که استفاده از قرمز انگار روح تازه ای به این نقاشی داده بود.
نقاشی های بسیار زیادی بود که دوست داشتم در این مقوله جایشان بدهم اما حس می کنم برای امشب و یک یادداشت شبانه کافی و بس است. یک چیز دیگر که دوست دارم در این دفتر در موردش سخن بگویم کتاب هایی که دارم می خوانم هست. اگر وبلاگ من را دنبال کرده باشید متوجه می شوید که یک مدت من کتاب غریبه ای در خانه را مطالعه می کردم اما تا وسط هاش پیش رفتم اما زیاد دیگر دوست نداشتم ادامه بدم برای همین نصفه نیمه رهایش کرد. اما از عید یک کتاب فوق العاده را شروع کردم به نام منم کوروش که زندگینامه کوروش کبیر است و بسیار تاثیر گذار و زیبا است. از این بگذریم من یک کتاب را سال پیش همین موقع به نام هشت و چهل و چهار شروع کردم خیلی دوسش داشتم اما یک مدت ولش کردم ولی الان دوباره برای مطلعه بیشتر و دقت بیشتر بهش برگشتم. امیدوارم فرصتی پیش بیاید بیشتر در موردشون حرف بزنم. شبتان به نیکی اهورامزدا...